نامەهای فرزاد کمانگر
در زندان رجایی شهر از بند دو به بند پنج منتقل شدم، تا چند روز مات و مبهوت از جایی که تبعید شده بودم، سالن بند را بالا
ادامە مطلب
نامەهای فرزاد کمانگر
… شەو بوو، نە لەو شەوانەی کە گەلاوێژ پرشنگی خۆی لەناو “سەراو نیلوفەڕ“دا دەبینێ، نە لەو شەوانەی کە فەرهاد لە بێستوونا دەبێتە میوانی خەونی شیرین. شەو بوو، نە
ادامە مطلب
نامەهای فرزاد کمانگر
چند روزی به پاییز مانده بود که با هواپیما به سنندج منتقل شدیم. دیدن باغها و مزارع از آن بالا تازگی داشت، هیچگاه از آن ارتفاع سنندج را
ادامە مطلب
نامەهای فرزاد کمانگر
وقتی که از من پرسیدی چه آهنگی را دوست دارم، تا برایم بنوازی، برای لحضهای ماندم. سکوت کردم ذهنم را زیر و رو کردم تا بتوانم آهنگی را
ادامە مطلب
نامەهای فرزاد کمانگر
طوفان تبر زنگار بستهاش را زمین بگذارد نرگه ای میخواهد بروید تفنگ ها لال شوند کودکی می خواهد بخوابد خانم … عزیز سلام گفتی که نامه بابا آب
ادامە مطلب