نامه گلرخ ابراهیمی ایرایی
|به نام قلم، با یاد فرزاد کمانگر رفیق کوه و کتاب، او که دیریست سر به دار شد و آموزههایش هنوز زمزمهای است بر لبان کودکان کردستان و با دلتنگیهای مادرانهای که داغاش را در سینه و ناماش را بر لب دارد آواز میکند.
۱۹ اردیبهشت، در حالی که نیزارهای جادهی ورامین را پشت سر گذاشته بودیم با چشمی دوخته به کوههای توچال یاد فرزاد عزیز را گرامی داشتیم. چرخ فلک گشت و پرگار روزگار هستیمان را ترسیم نمود در این تیره روزگار کوبههای پاشنهی سخت پوتین ارتجاع بر پیکر خونین اما ایستادهی مقاومت؛ در سرزمینی که قرنی است طلوع خورشید را به انتظار نشسته است و زاده است امیدوارانی از جنس آهن و فولاد را که درخشش کورسوی امید را به انگشت اشاره نشانه میروند تا خستهگان نومید را نوید روشنایی دهند.
روزگار پر آشوبی است، هر حنجرهای را که فریاد میشود به سرب داغ آغشته میکنند.
در خود ناله میکنیم.
در خود فریاد میشویم و دستهامان هر چه فردایی که بیش از یک قرن است برایش سر به دار و تن به گلوله داریم، میجویند به چنگاش نمیآورند.
چرا که پای در رکابان قلیلاند و از واهمهی بر تن نماندنِ سرِسبز، زبان سرخ را به کام میخکوب کردهاند.
پس ما را چه جا بایستهتر از همین خاکستریِ امروز، اگر این اسب زین شده را تا سر منزل مقصود به تاخت نرانیم.
سپاسگزارم از تک تکتان اگر چه قدردانیام در واژه نمیگنجد.
از حضورتان توان گرفتم و تاب آوردم سختی روزهایی را که بر من گذشت.
تاب و توانم شدید و اگر نبودید یقینا نمی توانستم قدم از قدم بر دارم.
امیدوارم لایق باشم تا دستانم را به دستانتان گره زنم و هم پایتان این جادهی پر فراز و نشیب منتهی به فردای آزادی را بجویم.
تا آزادی زینب، تا رهایی رامین … تا رسیدن به جامعهای که در آن نه بیداد فقر باشد و نه واهمهی شکستن قلم، قطرهای از دریای حضورتان خواهم بود.
در کنار قدردانیام از همهی رفقا و عزیزانی که در کنارم بودند، سپاسگزارم از تمام زندانیان زندان قرچک ورامین که در کنار من و آتنا بودند و کوله باری شدند از تجربه برایمان.
عزیزانی که خود قربانیان فقر و قربانیان تبعیض، قربانیان فاصله مشمئز کنندهی طبقاتی، قربانیان نبود آگاهی و قربانیان وجود قوانین عبوس و بیمنطق ارتجاعی هستند.
عزیزانی که هر یک فصلی از کتاب دردهای این جامعهی تبدار خواهند بود، آنگاه که به قلم در آید.
با لمس دردهایشان مصمم ترم برای ایجاد آن تغییر بزرگ که دیروز زمزمهای بود و امروز نعرهای شد و آسمان شهرم را به لرزه درآورد.
گلرخ ابراهیمی ایرایی
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
بند زنان اوین